جدول جو
جدول جو

معنی قلعه گبری - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه گبری
(قَ عَ گَ دَ نَ)
دهی است از دهستان قلعۀ حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقع در 36هزارگزی شمال باختری صالح آباد و 10هزارگزی شمال شوسۀ مشهد به صالح آباد و کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 447 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، پنبه، و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان مکاوند بخش هفت گل شهرستان اهواز، واقع در 22هزارگزی شمال باختری هفت گل و 5هزارگزی باختر شوسۀ هفتگل به مسجد سلیمان. سکنۀ آن 50 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بَ)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز در کنار راه مالرو سنج به کشکک. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 263 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ اَ لْ لاه قُ)
دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 35 هزارگزی باختر فهلیان کنار شوسۀ کازرون به بهبهان. موقع جغرافیایی آن دامنه است و دارای آب و هوای گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 153 تن، آب آن از رود خانه محلی و محصول آن غلات، برنج، حبوب و شغل اهالی زراعت است ساکنین این ده در دو محل بالا و پائین سکونت دارند. سکنۀ بالا 80 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ حَ)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان قصر شیرین، واقع در 6هزارگزی شمال باختری خسروی و کنار شوسۀ قصر شیرین موقع جغرافیایی این ده تپه ماهور و هوای آن گرمسیری است. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چاه و محصول آن غلات دیم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
قلعه ای است به اصبهان. (منتهی الارب). رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 43 و فهرست حبیب السیر چ خیام شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ عَبْ با)
دهی است جزء دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم، واقع در 7هزارگزی شمال باختری قم، این ده در جلگه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنۀ آن 250 تن است. آب آن از قنات و رود خانه قم و محصول آن غلات، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و شترداری است. راه مالرو دارد. ساکنین ازطایفه لک هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نُ شُوْ کَ یِ)
دهی است از دهستان میانولایت بخش حومه شهرستان مشهد، واقع در 11هزارگزی شمال باختری مشهد و کنار کشف رود. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 117 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بَ)
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 71هزارگزی جنوب خاوری فریمان و 10هزارگزی جنوب مالروعمومی فریمان به آق دربند. موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل است. سکنۀ آن 117 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ ؟)
بر سه فرسنگی شیراز است به طرف جنوب مایل به مشرق و بر کوهی است که به هیچ کوه پیوسته نیست و بر آنجا چشمه مختصری است. (نزهه القلوب ص 133). و رجوع به تبر (قلعه) شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ پَسْ وَ)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 12هزارگزی جنوب الیگودرز کنار راه مالرو چشمه مروارید به ایوندی. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 70 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، لبنیات، پنبه و چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نَ جَ عَ)
دهی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری قلعه رئیسی مرکز دهستان. کوهستانی و سردسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، برنج، پشم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالی و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ گُ زَ دَ رَ / رِ)
دهی است از دهستان بتوند بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 66هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 20هزارگزی شوسۀ مسجد سلیمان به اهواز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 80 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
محافظت قلعه کوتوالی حکومت قلعه: سمک عیار ناک را گفت: چه گویی ک قلعه داری توانی کردن ک
فرهنگ لغت هوشیار